(نظری، ۱۳۸۸: ۷۵ )
« زبان نوعی ابزار تعامل اجتماعی است و الگوی تعامل اجتماعی شخص نوع ابزار زبانی مورد استفاده را مشخص می کند. رورتی درد و محنت زیادی در جهان و تضاد زیادی بین گروه ها میبیند . بنابراین، زبان نزدوی بیش از هر چیز نوعی ابزار حل تضاد است .در نهایت زبان وی [ ریچارد رورتی ] « همدلی »،
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
« حساسیت» و « مدارا» را مطرح می کند ».(هیکس، ۱۳۹۱: ۲۲۹)
« هر کدام از حالات عاطفی ممکن است به امری کاملاً فردی معطوف باشد یا اجتماعی یا جهانی یا ماوراء الطبیعه. در خصوص هیچ کدام از این ها نمی توان به معیار مشترکی دست یافت که نزد همه شاعران معاصر به نسبت مساوی مقبولیت و حجیت داشته باشد. برای شاعر معتقد به رمانتیسم فردی، زمینه عاطفیای اصالت دارد که از نظر یک شاعر رئالیست همه آن حالات، مالیخولیای و بیمار گونه می آید بنابراین نمی توان زمینه عاطفی خاصی را بر سایر زمینه ها برتری داد و رضایت طرفداران همه بوطیقا ها را هم جلب نمود …».
(زرقانی،۱۳۹۱ : ۳۷-۳۸)
« زمینه عاطفی و معنایی چند جهت دارد، نخست، نسبت احساسی ای است که یک شاعر با جهان درون و بیرون خود برقرار می کند و آن را از طریق نشانه های زبانی به خواننده منتقل می کند. دوم نسبت عاطفیای که خواننده با شعر او برقرار میسازد . هیچ معیار دقیقی برای اندازه گیری این دو نسبت نداریم. تنها میتوانیم زمینه های مذکور را تعیین کنیم و سپس بر اساس آن به رتبه بندی نسبی اشعار مثلاً زمینه عاطفی معنایی یک شعر اندوه است و دیگری شادی و … ».(همان: ۳۷)
« پست مدرن ها ترجیح می دهند، به احساساتشان مراجعه و از آن ها پیروی کنند … از کیرکه گارد و هایدگر میآموزیم که هسته احساسیمان نوعی احساس عمیق دلهره و گناه است. از مارکس نوعی احساس عمیق بیگانگی، قربانی شدن و خشم را میآموزیم، از نیچه نیازی عمیق به قدرت را کشف میکنیم. با فروید، پرده از اجبارهای میل جنسی تاریک و پرخاشجو بر میداریم. خشم، قدرت، احساس گناه، شهوت و دلهره مرکز جهان عاطفی پست مدرن را تشکیل می دهند ».(هیکس، ۱۳۹۱: ۱۱۰)
« پست مدرنیستها بر سر این که عواطف مرکزی به طور زیستی تعیّن مییابند یا به طور اجتماعی، به دو دسته تقسیم میشوند و در این میان دریافت اجتماعی محبوبیت بیشتری دارد. در این صورت، افراد تسلطی بر عواطفشان ندارند: هویت های آن ها محصول عضویت هایشان در گروه ها، اعم از اقتصادی، جنسی یا نژادی است. از آن جا که تجربهها یا تحولات اقتصادی، جنسی یا نژادی شکل دهنده از گروهی به گروه دیگر متفاوتند، گروه های مختف چارچوب تجربی مشترکی ندارند. بدون معیار عینیای که واسطه چشم اندازها و عواطف متفاوت گروه ها شود و بدون امکان متوسل شدن به خرد، نتیجهای جز تجزیه گروه و تضاد به دست نمیآید ».( هیکس،۱۳۹۱ :۱۱۱-۱۱۰)
« پست مدرنیسم در برخی از زمینه ها مترقی نامیده می شود اما در دیگر موارد به خاطر موضع انتقالی متمایل به گذشته اش، محکوم می گردد؛ همانطور که به خاطر واقع بینی اجتماعی و فنیاش حمایت میگردد، به فرار از واقعیت نیز متهم می شود حتی هنگامی که متهم به جنون می گردد، این نقص از سوی هوادارانش یک نکته ی مثبت تلقی می شود ».( جنکز، بی تا : پیشگفتار )
« شخص مطلقاً نباید در برابر احساس قدرتمند اضطراب وا دهد و از دلهره بگریزد و به حاشیه امن زندگی کم ارزش، زندگی روزمره اش باز گردد، بلکه باید دلهره اش را با آغوش باز بپذیرد و تسلیم آن شود، زیرا
[هایدگر می گوید] : « دلهرهای که با شجاعت احساس شود » آن حالت عاطفی است که شخص برای انکشاف نهایی آماده می کند. این انکشاف نهایی همانند انکشاف حقیقت متافیزیک یهودی، مسیحی و هگلی است.
در حالت دلهره احساس میکنیم که هستی و نیستی یکسانند. این آن چیزی است که همه فلسفههایی که بر لگو یونانی مبتنی بوده اند نادیده گرفتهاند و همه فلسفههایی که بر الگوی یونانی مبتنی نبوده اند در جهت آن کوشیده اند… از این رو پس از کنار گذاشتن خرد و منطق، پس از تجربه کردن ملال واقعی و دلهره ی مهیب از بزرگترین راز نهایی پرده بر میداریم یعنی راز نیستی. در نهایت، همه چیز نیستی است و نیستی همهچیز
است ».(هیکس، ۱۳۹۱: ۸۹-۸۸ )
حضور عاطفه علاوه بر این که موجب ارتباط نزدیک تر و صمیمانه تر مخاطب با شعر می شود منجر به یک دستی شعر و پیوند خوردن ابیات مختلف به هم و در نهایت در شکل گیری سیر عمودی شعر – در اینجا قالب غزل می تواند بسیار مؤثر باشد، اما تنوع حالات عاطفی متفاوت در این شعر نسبت به اشعاری تا پیش از این خوانده شده است. در پیوند طولی ابیات عواطف و احساسهای شخصی و درونی متنوع تری را به تصویر بکشد و تقلیدی نیست بلکه تجربه گراست. اما این احساسات همه منفی و آزار دهنده اند. برداشت دیگری که از این همه حالات درونی متفاوت و شاعرانه به دست می آید مبنی بر این است که شعر پست مدرن احساساتی گری را در ایعاد گونه گون در خویش آورده است و گاه شاعر به دلیل آنکه مستقیم و بدون کاربرد عناصر شاعرانه از احساسات خویش میگوید و از امکانات و عناصر شعری دیگر بهره نمیگیرد و همین عامل سبب می شود شاعر در شعر خویش شعر بدهد تا شعری عاطفی از جانب او به گوش برسد. همین کم دقتی باعث
می شود که شعر شاعر تنها جایگاهی برای گفتن از احساسات به نظر رسد و دیگر هیچ.غزل پست مدرن از مضامین فردی، اجتماعی، فلسفی و سیاسی و … پر شده است.آن هم در شکلی سطحی چون شاعر بر مبنای اندیشهی پست مدرن دلیلی برای پرداختن به آنها ندارد و یکی از مضامین مورد ع
لاقه او عشق است آن هم نه عشقی که پر سوز و گذار و التماس است و نه رنگی از آسمان دارد بلکه عشقی است که همراه با تن خواهی معشوق است و لذت همراه بودن با او با بستر که در فرهنگ ما پرداختن به آن شکل علنی تابومحسوب میگردد و برای مخاطب محجوب شعر فارسی خواندن این شعر با شگفتی همراه است و جلوههای بی شرمی شاعر را به همراه دارد. شعر پست مدرن نا امید، پر از تردید و پوچی، غم و گریه، و بی تفاوتی نسبت به دیگری و جهان اطراف است. سرشار از ترس و دلهره و آمیخته با غرایز جسمانی صرف بدون هیچ رنگ و بوی دیگر.
۴-۲- حس آمیزی
با وجود کاربرد فراوان پنج حس، پیش بینی می شد که آرایه ی حس آمیزی در این اشعار فراوان یافت شود اما این نتیجه حاصل نشد:
– دو چشم سبز که تلخند مثل « والزّیتون »
لبان قند پر از کرم زندگی « والطّین »
(موسوی، ۱۳۸۲: ۵۴)
– بغضی شبیه حسرت دیرینه عشق
در آبی لحن صــــدایت مینویسم
(فرجی، ۱۳۸۸: ۳۶)
– به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
(نظری، ۱۳۸۸: ۱۹)
– به مسجد آمدم و ناامید برگشتم
دل از مشاهده تلخی ریا بیزار