گسیختگی ذهنی
گسیختگی تعاملی
گسیختگی پنداشتی
بسیاری از آنها مستقیماً در مورد چگونگی حادثه صحبت کردند. بعضی ابتدا تاریخچهای از شرایط خانوادگی و موقعیت اجتماعی خود گفتند و تعدادی از آنها با مقدمهای از زندگی زناشویی و یا مشکلاتی که مسبب اصلی این حادثه بود، سخن خود را آغاز کردند. هرچه که در مصاحبه ها عمیق میشدم و یا مصاحبه های دیگری انجام میدادم متوجه شدم که سوختگی رویدادی است که اگرچه در اغلب موارد به صورت اتفاقی رخ میدهد اما در موارد عمدی، حتما با یک نقشه یا حداقل یک ذهنیتی از پیش موجود، ایجاد شده است، که در بیشتر آنها رد پایی از یک مشکل روانی مثل سوظن یا یک مشکل رفتاری نظیر اختلافات عموماً خانوادگی دیده میشد. این نشان میداد که مسائل فرهنگی در محیطی که این تحقیق در آن انجام گرفت میتوانست به عنوان یکی از شرایط ایجاد آسیب سوختگی مطرح باشد. در خصوص حوادث عمدی بعضی از مشارکتکنندگان به پدیده ازدواج زودهنگام دختران و یا نقش نداشتن آنها در تصمیم گیری برای ازدواج اشاره کردند. بعضی دیگر نیز در بارهی محکوم بودن به آنچه که از طرف همسر بر آنها اعمال می شود صحبت کردند. سوختن در آتشبازی روز چهارشنبه سوری یا در تالار عروسی هنگام روشن کردن آتش برای اسپند دود کردن نیز اگرچه تصادفی بود، اما به نوعی حکایت از ارتباط پیچیده مسائل فرهنگی با سوختگی را نشان میداد. نگاه جنسیتی و بحث دیه و مسائل قانونی برای زنانی که توسط همسراشان دچار معلولیت در زیبایی شده بودند، حکایت از شرایط سیاسی در زمینه حاضر بود که نتایج ناگواری بر روح و روان قربانیان میگذاشت. فرضیه تأثیر مسائل اقتصادی، طبقه اجتماعی و آگاهی مردم به ویژه در مورد مسائل ایمنی نیز به عنوان شرایط سوختگی در تجارب بعضی از مشارکت مطرح شد. چراکه مواردی از سوختگی ها به علت ناآگاهی رخ داده بود. مثلاً بی اطلاعی از احتمال برق گرفتگی و سوختگی در شرایط پرخطر کاری مثل کارکردن با میل گرد در مورد کارگران ساختمان و یا بیمار دیابتی که در مورد کاهش حس اندام تحتانی خود بی اطلاع بود و با تماس طولانی مدت با یک منبع حرارتی دچار سوختگی شده بود. وضع بد اقتصادی نیز زمینه ساز سوختگی بود. به طور مثال استفاده از منابع گرمازای غیر استاندارد به دلیل برخوردار نبودن از شرایط مناسب رفاهی دلیل دیگری برای ایجاد سوختگی بود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
به دلیل هریک از شرایط ذکر شده سوختگی به صورت حادثهای یا عمدی اتفاق میافتاد. آنچه که نقطه مشترک تجارب همه مشارکتکنندگان بود، این بود که همه آنها در فرایند بازگشت به جامعه مسیر مشابهی را با سرعتی متفاوت از حادثه، بیمارستان، منزل، اجتماع و جامعه در ابعاد جسمی، ذهنی ،تعاملی و پنداشتی طی کرده بودند.
شرایط مرحله حادثه، نظیر زمان، مکان، مدت تماس، عامل سوزانده؛ نحوه انتقال و اقدامات کمکی که بلافاصله بعد از حادثه صورت میگرفت، تعیین کننده نتایج مرحله بعد از حادثه بود. بطور مثال در مصدومینی که به علت برق گرفتگی و سقوط از بلندی، دچار آسیب شده بودند، مدت تماس بیشتری در معرض عامل سوزاننده بودند، در محل حادثه یا انتقال به بیمارستان معطل شده بودند و به مراکز درمانی غیر تخصصی سوختگی اعزام شده بودند، ابعاد و دامنه تهدید و آشفتگی ناشی از آسیب سوختگی بیشتر بود.
تجربه سوختن برحسب شدت آسیب، درمرحله اول تهدیدی هولناک، سریع وغیر قابل پیش بینی برای حیات جسمی بود که مشارکتکنندگان را با پاسخهای غیر ارادی و فیزیولوژیک مواجهه می ساخت. دراین مرحله، ترسناک و غیرقابل پیش بینی بودن حادثه فرصت هرگونه اقدام آگاهانه را از افراد گرفته و لذا اطرافیان را جهت نجات جان بیمار به واکنشهای سریع روانی – حرکتی وادار میکرد.
تهدید خطر مرگ ناشی از پاسخهای ایمنی و التهابی درسطح سلولی و تأثیر آن بر اعضای مهم بدن و تجربه دریافتهای حسی ناخوشایند به دنبال پانسمانهای دردناک، مشاهده زخمهای خود و سایر بیماران، طعم بدغذا و بوی بیمارستان منجر به تجربه آشفتگی احساسی یا درد و عذاب در مشارکتکنندگان میشد .
با ورود مصدومین به بیمارستان، آنها تحت عنوان بیمار مبتلا به سوختگی وارد مرحله دیگری یعنی بستری، میشدند. تجارب مشارکتکنندگان از ساختار و شرایط سیستم پیش بیمارستانی و بویژه مراکز درمانی عمومی حاکی از نارضایتی آنها از این مراکز بود. کار عمده پزشکی و پرستاری در این مراکز نجات جان بیمار و درمان خطرات فیزیولوژیک و داخلی و حفظ یکپارچگی جسمی بود. تعدادی از آنها به دلیل عوارض بعدی ناشی از زخمهای سوختگی که در این مراکز مورد توجه قرار نگرفته بود، شخصاً برای ادامه درمان به بیمارستانهای تخصصی مراجعه کرده بودند. وضعیت ساختار بخشهای تخصصی سوختگی هم خالی از عیب نبود. به طور مثال کمبود تخت، نرسیدن به بیمار، کم توجهی به بیمار بویژه درد آنها، بدرفتاری با همراهان، فضا و جو دلگیر و غمانگیز بخش و سرویسهای نامناسب از تجارب مشارکت کندگان بود. هرچند که تجارب مثبتی از رفتار دلسوزانه و مهربان پرستاران نیز وجود داشت. همچنین تجارب چندین ساله محقق در این مراکز حاکی از انجام اقدامات پزشکی و پرستاری زیادی برای بهبود زخمها و اعمال جراحی ترمیمی و موفق سوختگی در نجات جان بیماران است. با این وجود تعدادی از بیماران برای ادامه درمان و یا به امید بهبودی بیشتر بدشکلیهای بجا مانده با توصیه پرسنل پزشکی یا سایر منابع اطلاعاتی دیگر به مراکز فوق تخصصی سوختگی و ترمیمی در پایتخت مراجعه کرده بودند . در طی بستری درد شدید و غیر قابل تحمل و ماهیت ویرانگرش، در فضایی ناخوشایند و ناراحت کننده؛ تجربهای توأم با ترس، اضطراب و رنج و عذاب را پدید می آورد که حتی بعد از گذشت سالها از خاطر نرفته بود. در چنین فضای سنگین عاطفی، بیماران برای حفظ جان خود ناگزیر بودند که به درمانهای سخت و عذاب آوری تن دهند که تجربهای تلخ ازدوران تهدید خطر مرگ بود. عدم توانایی بر کنترل دردجسمی و جراحات وارده فرد را درمعرض گسیختگی جسمی قرار میداد .
با ورود به منزل و تداوم تهدید ناشی از مشغله روحی روانی؛ آشفتگیهای احساسی به سوی آشفتگی ادراکی شیفت پیدا میکرد. ادراکی چون عدم امنیت، دردهای عاطفی، نفرت ازدیگران، سیر شدن از زندگی، عدم احساس امنیت، احساس گناه منجر به بروز رنج و ناراحتی میگردید؛ که تجاربی نظیر ترس، افسردگی، اضطراب، ناامیدی، احساس بی عدالتی، تنفر، اختلال در خواب و راحتی از ویژگیهای این رنج و ناراحتی بود.
اغلب شرکت کنندگان معتقد بودند که ورود به منزل و مواجه با تغییر در راحتی، تغییر در توانمندی، نقشها و وابستگی، تغییر در روابط شخصی، تغییر چهره و درک واقعیت اختلال در روند زندگی؛ خوشحالی آنها از ترخیص را به یاس مبدل ساخت و تصور آنها از بهبودی را تغییر داد .
هجوم احساسات و افکار ناخوشایند، کلنجار رفتن با خود، تفکرات و احساسات منفی، لذت نبردن در جریان زندگی جدید و حضور نسبی در جمع از ویژگیهای این مرحله بود. با قرار گرفتن در جریان معمول زندگی و مواجهه با تغییرات بوجود آمده، با وجودی که التیام نسبی زخم ها تا حد زیادی از شدت درد جسمی کاسته بود؛ مشغله روحی- روانی در مورد حادثهای که زندگی مشارکتکنندگان را تحت تأثیر قرار داده بود تهدیدی برای این دوره بود.
تجاربی چون ناامیدی و تردید نسبت به وجود یا لطف خدا از ویژگیهای تعارض معنوی در حین خلوت با خود بود. تداوم فشارهای روحی-روانی مشارکتکنندگان درجریان زندگی متفاوت با قبل ازسوختگی، باعث میشد که شرایط سخت زندگی جدید آنها را آنچنان ناامید سازد که حتی نسبت به وجود خدا یا ترحم او تردید پیدا کنند. در این مرحله عدم توانایی کنترل بر ادراکات خود، مبتلایان را با گسیختگی ذهنی روبرو میساخت.
در گذر به سوی جامعه؛ شرح تجربه مشارکتکنندگان در خصوص تعامل با دیگران و حضور اجتماعیشان نشان میداد که تنهایی و جدایی در آنها با درجات خفیفیاز ایزولهشدن درمنزل آغاز و با دریافت واکنشهای ناخوشایند از طرف دیگران و ناکامی در ارتباطات درحین ورود به اجتماع تداوم پیدا میکرد.
آشفتگی احساسی- ادراکی و ناکامی در تعاملات اجتماعی و تصور نامطلوب از خود منجر به رفتار تهاجمی در مشارکتکنندگان شده بود که با ویژگیهایی نظیر پرخاشگری، خشم، تهدید خود ودیگران، فرار و رفتار آسیبرسان مشخص میشد. عدم توانایی کنترل رفتاری فرد را باگسیختگی اجتماعی مواجه میکرد.
همچنین ناموفق بودن جراحیهای زیبایی و ترمیمی، بجا ماندن بدشکلی اسکارها، واکنشهای سوال بر انگیز اجتماعی، عدم دریافت واکنش خوشایند از طرف دیگران، ناموفق بودن در برقراری ارتباط با جنس مخالف، فرار یا ترس کودکان ازمشاهده زخم مشارکتکنندگان، احساس شرم از ظاهر و بالاخره تنش در تعاملات، تصور نامطلوب از خود را شکل میداد. در واقع تصور نامطلوب از خود تنها به ویژهگیهای ظاهری محدود نشده، بلکه در لابلای تجارب مشارکتکنندگان ردپایی از آشفتگی در باورها، ارزشها نسبت به خود و و موقعیتهای زندگی به چشم میخورد.
احساس غیر طبیعی بودن، آدم دیگری شدن، احساس دوگانگی در خود، بدبختی و نیستی،ناتوانی، ترد شدن، داشتن آیندهای نامعلوم و عدم بازگشت به زندگی قبل، از ویژگیهای تغییر در باورهای خود از خویش بود. تغییر در درک از خود به صورت، عدم توانایی اداره و سازماندهی زندگی در مسیری رو به رشد، باعث میشد که تمامی آرزوها و تصوراتی که فرد از خود و زندگی آینده داشت به هم بریزد و لذا وی را در معرض گسیختگی پنداشتی قرار دهد.
عوامل زمینهای همچنانکه به عنوان شرایط ایجاد حادثه سوختگی مطرح هستند، میتوانند در بازگردان فرد مبتلا به زندگی معمول نیز اثرگذاری مثبت یا منفی داشته باشند. در مسیر بازگشت مشارکتکنندگان به جامعه هر جا که این عوامل به صورت منابع انرژی ظهور کمتری داشتند و یا شدت آسیب و عوارض ناشی ازسوختگی بیشتر بود، تهدید و آشفتگی بیشتری تجربه میشد. به طور مثال طرز برخورد، رفتار و نگاه نامناسب مردم در جامعه، عوامل موقعیتی نظیر از دست دادن یکی از اعضای خانواده و یا بیماری، نداشتن حمایت مادی و معنوی از یک سو و ویژگیهای فردی نظیر سن پایین در زمان حادثه، شدت و عوارض بجامانده، بدشکلی، شخصیت ضعیف، پنداشت منفی از خود و نداشتن هدفها و آرزوهای متعالی از سوی دیگر؛ بر فرایند بازگشت مبتلایان سوختگی به جامعه تأثیر منفی دارد.
براساس آنچه ذکر شد، دغدغه اصلی مبتلایان به سوختگی، «گسیختگیخود» است. ماهیت تهاجمی و قدرت آسیب زایی سوختگی با حمله به ابعاد مختلف جسمی، روحی- روانی، معنوی، اجتماعی و ارزشی که شکل دهندی «ماتریکسخود» میباشند، یکپارچگی خود را مورد تهدید قرار میدهد. تهدید سوختگی زمینهای برای بروز پاسخ آشفتگی است که نتیجه آن تجربه پدیدهای است بهنام «گسیختگیخود» که با عدم توانایی کنترل صحیح برای سازماندهی دنیای پیرامون خود(فردی، بینفردی و بیرونی)؛ مشخص میگردد.
مشارکتکنندگان برای محافظت از خود در مقابل گسیختگی، از راهبرد «مکان یابی» استفاده میکردند. این راهبرد فرآیندی پیچیده و ذهنی بود که از طریق مکانیسمهای خودوارسی، دگروارسی و موقعیت سنجی و به منظور تعیین موقعیت فعلی و عکس العمل مناسب با آن صورت میگرفت. در این فرایند آنها برای برقراری توازن بین فشار ناشی از تهدید و کاهش پاسخهای آشفتگی تلاش میکردند. پیامد این تلاش دست یابی به سطوحی از «تعادل» بود که به صورت ثبات فیزیولوژیک، نجات اندام آسیب دیده، مراقبت از خود، عادت کردن، عادی شدن، احساس رضایت درونی و تعالی مشخص میگردید. سطوح مختلف تعادل به این افراد کمک میکرد که با گذشتن از حادثه و عبور از درد و رنج؛ به جمع، جامعه و بالاخره به خویشتن خویش بازگشت نمایند. این بازگشت، برگشتن به نقطه قبل از سوختگی نمی باشد. بلکه بازگشت به بالاترین درجه از تعادل است که به دنبال تحول حاصل از تغییرات جسمی، روحی و معنوی در روند زندگی پس از سوختگی، زمینه لازم برای داشتن یک زندگی معنیدار را فراهم میسازد (دیاگرام۶-۴).
دیاگرام ۶-۴
توانایی کنترل بر دنیای درونی، بینفردی و بیرونی بر اساس برقراری توازن بین گسیختگی و تعادل
فرایند بازگشت بیماران مبتلا به سوختگی به جامعه به طور خلاصه در دیاگرام ۷-۴ نمایش داده شده است.
دیاگرام ۷-۴
فرایند بازگشت مبتلایان سوختگی به جامعه
فصل پنجم
این فصل شامل دو بخش است. بخش اول به بحث پیرامون یافته ها، پرداخته شده است. در بخش دوم، الگوی پیشنهادی جهت طراحی «مدل مراقبت پرستاری یکپارچه[۶۶]» بر اساس نظریه استخراج شده در فصل قبل ارائه میگردد. همچنین در انتها نتیجه گیری، کاربرد یافته ها و پیشنهاداتی برای پژوهشهای بعدی به نگارش در آمده است.
بخش اول
بحث و تفسیر یافتههای پژوهش
بر اساس ترکیب چهار درونمایه/طبقه «ماتریکسخود»، «گسیختگیخود»، «مکان یابی» و «تعادل» که حاصل استخراج از داده های این مطالعه بود، نظریه «بازگشت به خویشتن: از گسیختگی تا تعادل» ارائه گردید. در این قسمت یافتههای این پژوهش در سطح ویژگیها، ابعاد، زیر طبقات و درون مایهها/ طبقات با یافتههای سایر مطالعات؛ مورد مقایسه قرار گرفت. در ادامه جهت تحلیل و تفسیر کلیتر نظریه فوق خلاصهای از تئوریهای مرتبط مورد بحث، بررسی وکنکاش قرار گرفت.
ماتریکسخود
یافتههای حاصل از این پژوهش نشان داد، ماتریکسخود که متشکل از خود شخصی، بینفردی و بیرونی میباشد، نقش پیچیده و در عین حال تأثیرگذاری در ایجاد حادثه سوختگی و بازگشت مبتلایان به جامعه دارد. در این رابطه کوربین و استراوس نیز متذکر شده اند که در حین ابتلا به بیماری یا آسیب، مفهوم وسیعتری از «خود» تحت تأثیر قرار میگیرد. آنها مفهوم «نگرانی جسمی بیوگرافیکی» را نام گذاری کردند که شامل زمان بیوگرافیکی(گذشته، حال و آیندهای که درک از خود در آن جای گرفته است) و بدن (فرایندهای حسی که به وسیله آن دانش ما مورد داد و ستد قرار میگیرد) میباشد. این ابعاد زمینهای تاثیرگذار بر پاسخ افراد هستند(۴).
در این مطالعه ویژگیهایی نظیر بافت ذهنی: اعتقادات، باورها و نگرش؛ بافت عاطفی: آرزوها، تمایلات و احساسات و انگیزه ها؛ مشخصات دموگرافیک، شخصیت و پنداشتازخود طبقهی خود شخصی را شکل میدادند. خود بینفردی نیز معرف تعاملات و هوشیاری بود. نهایتاً خودبیرونی به عوامل تأثیرگذارمحیطی و مراحل گذر اشاره داشت.
راهزانی، ۲۰۰۹ نیز در مطالعه خود در مورد تطابق با بدشکلیهای سوختگی، طبقهی «عوامل پیشبرنده و بازدارندهی تطابق با بدشکلی» را به عنوان عوامل زمینه ساز و تأثیرگذار در فرایند تطابق با بدشکلی استخراج نمود. در این مطالعه پیشبرندهها شامل سیستمهای حمایتی، اقدام جهت رفع بدشکلی، کامیابی و زمان بودند. بازدارندهها نیز تعاملات ناخوشایند، مشکلات جسمی، چالشهای اقدام به ترمیم، ارزیابی منفی و مشهود بودن را در برمیگرفتند(۱۸).
فارسی، نیز عوامل ساختاری- زمینهای را به عنوان عوامل تأثیرگذار بر درک فرد از موقعیت معرفی نمود که به صورت غیر مستقیم منجر به بروز واکنش هایی(اتخاذ راهکارهای تطابق) در بیماران می شود. این عوامل در کار او شامل زمان، عوامل داخلی و خارجی بودند که به عنوان عوامل تسهیل کننده و مهار کننده شناخته شدند(۸۱).
همسو با یافتههای این پژوهش منابع دیگر نشان میدهد، بلافاصله بعد از چنین حوادثی افراد ناظر در صحنه معمولاً برای نجات جان مصدومینی که به دلیل ترس از شعلههای آتش فرار می کنند، از آتش خاموشکن و یا پتو جهت خفه کردن آتش استفاده کرده و با همکاری تیم امداد یا کمک دیگران آنها را از محل حادثه دور نموده و به مرکز درمانی منتقل مینمایند(۸۲).
مطالعات دیگر نیز نشان میدهد سطح دریافت حمایتهای اجتماعی، نحوه سازگاری و هیجانات، ویژگیهای شخصیتی نظیر درونگرایی برسازگاری با شرایط جدید تأثیرگذار هستند(۸۳). بر اساس مطالعه حاضر از بین همهعوامل تأثیرگذار معرفی شده، ویژگیهای شخصیتی نظیر اعتماد به نفس، حمایت و اعتقادات معنوی تأثیر بیشتری در بازگشت افراد به جامعه داشتند. نتایج پژوهش های دیگر نیز با این یافته همخوانی دارند و نشان داده است که افراد از این طریق توانسته اند بر احساس نا امیدی غلبه نمایند (۸۴).
مطالعات کیفی نشان میدهد، بسیاری از مبتلایان به سوختگی درحین بیان تجارب خود در مورد سازگاری، مکررا از نقش ایمان مذهبی و یا خدا نام بردهاند(۸۵). در این زمینه تعدادی از محققین بهتجربه «گفتگویدرونی»[۶۷] یا بهعبارتی دیگر مکالماتی که بیماران در سر [۶۸] داشته اند که آنها را برای صبرکردن هدایت و کمک می کند، اشاره داشته اند(۸۶). پژوهشهای کمی انجامشده درزمینه بررسی متغیر امید در پیشگویی پیامدهای روانی اجتماعی بزرگسالان مبتلا به سوختگی نیز نشان میدهد، با افزایش امید اختلالات رفتاری گسیختگی زا[۶۹] کمتر وخود ارزشی کلی بیشتر بوده است(۸۴).
یافته های این پژوهش همچنان نشان داد که عوامل بیرونی دیگری نظیر مسائل اجتماعی و فرهنگی بر بازگشت افراد به جامعه تاثیر داشته اند. در این خصوص نتایج مطالعه آسکای، ۲۰۰۹ نیز نشان داد، در جاهایی که الویت ها تغییر یافتهاند، مردم برای زندگی احترام بیشتری قائلند؛ خونگرم ترند و ارتباطات صمیمیتر است، همچنین افراد از شخصیتهای مستحکمتری برخوردارند، راه حلهای معقول و تازه مورد توجه قرار میگیرد و بالاخره به معنویت توجه می شود، عواطف مثبت و رشد از پیامدهای بعد از آسیب است(۲۰).
گسیختگیخود
در این مطالعه مقولهی «گسیختگیخود[۷۰]» پاسخی است که به صورت ناتوانی در کنترل و سازماندهی دنیای درونی، بینفردی و بیرونی نجاتیافتگان سوختگی در برابر تهدید و آشفتگی جسمی، ذهنی، اجتماعی و ارزشی در مسیر زندگی پس از وقوع سوختگی بروز می کند. این مفهوم به نقل از گریس[۷۱]، ۲۰۰۶، درمورد نظریۀ خودگسیختگی [۷۲] هیگینز[۷۳] به صورت تفاوت میان خود واقعی (ویژگیهایی از خود که فرد معتقد است واقعاً آنها را دارد) و خود ایده آل ( ویژگیهایی که فرد فکر می کند به طور ایدهال باید داشته باشد) و خود بایسته (ویژگیهایی از خود که افراد معتقدند باید بر اساس هنجارها آنها را داشته باشند) مطرح شده است(۵۱).
مطالعات متعدد نشان میدهد که حادثه تخریبگر سوختگی در بسیاری از جنبه های مهم زندگی مبتلایان نظیر زیبایی ظاهری، ارتباط با دیگران، عملکرد جسمی و اجتماعی تأثیر می گذارد(۸۷). با اینوجود تئوریهای اندکی توانسته اند این نوع پاسخهای انسانی به آسیب را توضیح دهند (۴۲)، مورس و همکاران، ۱۹۹۵، درطی یک مطالعه اکتشافی گراندد، فرآیندی ۴ مرحله ای شامل مراحل آمادگی[۷۴]، گسیختگی[۷۵]، شکیبایی[۷۶] و تلاش برای بازیابی خود[۷۷] را مشخص نمودند(۱۴). در این تئوری گسیختگی به عنوان مرحله بعد از آمادگی(حادثه و فرار از محل) و دورهای که درد فوقالعاده زیاد، شوک فیزیولوژیک و داروها بیمار را به سوی واقعیت شکسته شدن میبرد، معرفی شده است. در این تئوری تجربه گسیختگی تنها به وضعیت حاد جسمی محدود شده است؛ این در حالی است که ماهیت چند بعدی «گسیختگیخود» در تجربه درک شده مشارکتکنندگان در این پژوهش نشان میدهد که گسیختگی می تواند در هرمرحله از تهدید و بر حسب هر یک از انواع آشفتگیهای ایجاد شده و حتی در افرادی که ظاهراً به بهبودی کامل دست یافتهاند نیز رخ دهد. حادثهی سوختگی برای اغلب افرادتجربهای ترسناک و بالقوه تهدید کننده است(۹). بلافاصله پس از حادثه، تهدید جسمی ناشی از این واقعهی سریع و غیرقابلپیش بینی(۴۶)، منجر به بروز پاسخهای احساسی- حرکتی غیر ارادی نظیر جیغ زدن، استمدادطلبی و فرار در فرد مصدوم می شود. بسیاری از حادثه دیدگان از این مرحله جز خاطراتی مبهم چیزی به یاد نمیآورند(۹). مطالعات کلینیکی نشان میدهد، به محض آسیب سوختگی، پاسخهای التهابی حاد بواسطه آزاد سازی بعضی مواد در خون ایجاد میگردد (۸۸) و اختلالات عمومی سیستم ایمنی و شوک ناشی از آن عامل مهمی برای تهدید حیات جسمی درقالب یک تجربه غیرآگاهانه در ساعات و روزهای اول است (۸۹, ۹۰).
در بیمارستان، تداوم تهدید جسمی و درد شدید و غیر قابل تحمل ناشی از زخمها، تجربهای آگاهانه از رنج و عذاب مشارکتکنندگان است که بر اساس اغلب مطالعات تجربهای جدا ناپذیر از سوختگی (۹۱-۹۳) است. دریافتهای حسی ناخوشایند و مکرر نظیر درمان و مراقبت تهاجمی، دیدن زخمها، مشاهده مرگ سایر بیماران، طعم بدغذا، بوی ناخوشایند، فضای غمانگیز و محیط ترسآور بیمارستان و همچنین رویارویی با رنج خانواده در کنار خود، بخشی از تجربه مشارکتکنندگان از این مرحله است. این عوامل منجر به آشفتگی حسی یا درد و عذاب می شود مطالعه اسفهلان و همکاران،۲۰۱۰ نیز نشان داد که درد شدید با پاسخهای احساسی چون اضطراب، خستگی، بیاشتهایی، احساس بیدفاع بودن و اختلال استرسی حاد در زمان اقامت در بیمارستان ارتباط معنی داری دارد(۹۴). ویازولی،۲۰۰۲ مینویسد: بیماران مبتلا به سوختگی شدید حداقل در همان روزهای ابتدایی بستری شدن با واقعیت ناامید کننده و تخریبگر وابستگی به دیگران مواجه خواهند شد، واقعیتی که هیچگونه کنترلی بر آن وجود ندارد و باید به آن تن دهند(۹۵). این عدم توانایی کنترل بر بدن، معرف طیفی از گسیختگی جسمی است.
به دنبال ترخیص از بیمارستان، احساس رهایی از گسیختگیجسمی نقطهای سرشار از امید به بهبودی و بازگشت به زندگی قبل است. اما با ورود به منزل و مواجه مبتلایان با تغییرات جدید و درک واقعیت تهدید روند زندگی، ناامیدی غلبه می کند و آشفتگی ادراکی نمایان می شود. این وضعیت در اغلب مطالعات با زمینه های فرهنگی مختلف به چشم میخورد. با گذشت زمان و کمتر شدن شدت درد به دلیل بهبود زخمها از طریق گرفت یا التیام خود به خودی، نجاتیافتگان فرصت بیشتری برای فکرکردن به تأثیر سوختگی در روند زندگیشان پیدا می کنند(۹۶). هجوم احساسات و افکار ناخوشایند و منفی منجر به کلنجار رفتن با خود و لذت نبردن از زندگی می شود و روح وروان آنها را تهدید می کند. درک این واقعیت که توانبخشی فرایندی طولانی است؛ منجر به افسردگی، خشم و اضطراب می شود. همچنین ممکن است مبتلایان به سوختگی احساساتی چون فقدان و اندوه را تجربه نمایند(۷). بررسی متون نشان می دهد، بیش از ۵۰ درصد مبتلایان به سوختگیهای شدید انواعی از مشکلات خواب نظیر اختلال در به خوابرفتن، بیداریهای مکرر، پایین بودن کیفیت خواب، بیداری در صبحزود و کابوسهای شبانه را تجربه می کنند(۹۶). این عدم توانایی در کنترل آشفتگی ادراک، تجربه گسیختگی ذهنی را در پی خواهد داشت.