توضیحات:
آبله: از بیماریهای عفونی مسری است با دانههای سرخ، که بر روی پوست به تاول تبدیل میشوند و چون با خارش شدید همراهند، در صورت عدم مواظبت ممکن است که جای تاولها در صورت و بدن آدمی باقی بماند. متقدّمان آبله را نتیجهی جوش خون میدانستند و معتقد بودند که خون کودک حاصل تغذیهی نه ماههی او از خون مادر یا خون حیض است و در ابتدا رقیقتر و خام است و به مرور زمان به خشکی و غلظت می کند. (ماهیار، ۱۳۸۴: ۱۴۱)
۶۰ – شـب چــو جعـد زنگیـان کــوتــه شـده
وز عـــذار آســـمان بـــــرخـــاســـته
معنی و مفهوم: هنگام صبحدم سیاهی شب مانند موی کوتاه و در هم پیچیدهی زنگیان، اندک اندک کوتاه میشود تا این که از صفحهی آسمان محو میگردد.
آرایههای ادبی: شب در سیاهی و کوتاه شدن و محو شدن از آسمان به موی مجعد و کوتاه زنگیان مانند شده است. عذار آسمان اضافهی استعاری است.
۶۱ – روز چــون رخسـار تــرکـــان از کمــال
خــال نُقصــان از میــان بــرخـــاستــــه
معنی و مفهوم: روز همچون رخسار ترکان، درخشان و در اوج کمال و زیبایی است و شب که مانند خالی موجب نقصان زیبایی بود، از بین رفته است.
آرایههای ادبی: روز در زیبایی و روشنایی به رخسار ترکان مانند شده و خال نقصان اضافهی تشبیهی است. کمال و نقصان با هم تضّاد دارند.
۶۲ – مجلـس از جــام و تنـوره گـرم و خــوش
بـــاد و آتــش ز ایــن و آن بـرخــاســته
معنی و مفهوم: مجلس بزم از جام شراب و آتشدان، گرم و دلپذیر شده است. از جام شراب نسیم و بوی خوش و از آتشدان حرارت و گرمی بلند میشود.
آرایههای ادبی: بیت دارای آرایهی تقسیم است، در مصراع دوم این اشاره به جام و آن اشاره به تنوره است.
۶۳ – آتـش از اَنگـِشت بیــن ســـر بـــر زده
روم در هنــدوســتان بــــرخـــاســـته
واژگان: انگشت: زغال، اخگر کشته. (دهخدا)
معنی و مفهوم: آتش روشن و رخشانی که از زغال سیاه رنگ بیرون میآید، مانند این است که فردی رومی با پوست روشن از انسان هندوی سیاه پوستی، متولّد شده است.
آرایههای ادبی: روم مجاز از مردم روم به علاقهی حال و محل و هند نیز به همین علاقه مجاز از مردم هند است. زغال در سیاهی به هندو و آتش در روشنی و رخشندگی به رومی مانند شده است.
۶۴ – نغمـهی مطــرب شـده چـون نفـخ صــور
تـــا قیــامــت در جهــان بــرخــاستــه
واژگان: نفخ: دمیدن با دهان. (معین) صور: بوق، شیپور. (معین)
معنی و مفهوم: نغمه و آوای مطرب، مانند صوراسرافیل که در جهان رستاخیز به پا میکند، در مجلس بزم شور و غوغای قیامت برپا کرده است.
آرایههای ادبی: نغمهی مطرب در شورانگیزی بزم به نفخ صور قیامت تشبیه شده است.
توضیحات:
نفخ صور: روایت کردهاند که صور به مانند شاخی است، که به شمارهی هر ذی روحی در آن، حلقهای است و آن را سه شاخ است، یک شاخ در زیر زمین که ارواح از آن خارج میشوند و به پیکرها باز میگردند و شاخهای در زیر عرش دارد که خدای تعالی از آن جا ارواح را به سوی مردگان میفرستد و یک شاخه در دهان آن فرشته دارد که در آن میدمد… . صاحب صور را فرمان دهند که نغمهی فزع را در آن دردمد و ادامه دهد تا فلان قدر سال بگذرد … . گویند چون بانگ برآرد خلایق در بیتابی افتند و روی به قریهها و شهرها آرند و باز در بانگ افزوده گردد. سپس اهل قبایل و بادیه روی به قریهها و شهرها آرند و باز در بانگ افزوده میشود تا به شهرهای بزرگ انتقال یابند و گلهها و شترها را رها کنند … . پس آن بانگ افرونتر شود تا کوهها از روی زمین رانده شوند ولرزه در زمین افتد و از هم شکافد … . پس آنگاه خورشید در پیچیده و سیاه گردد و ستارگان فرو ریزند و دریاها به هم برآیند و مردمان زنده باشند و در آنها نگرند. (مقدّسی، ۱۳۷۴: ۳۹۷-۳۹۶)
۶۵ – مــی چـــو عیـسی و ز رومــی ارغنــون
غُنــهی انجــیل خـــوان بـــرخــاســته
واژگان: ارغنون: سازی است مشهور که افلاطون وضع آن کرده است. (دهخدا)توضیحات غُنه: آوازی که از خیشوم بیرون آید، آواز بینی. (معین)
معنی ومفهوم: می همچون عیسی روح بخش است و جان دوباره میدهد و از این ارغنون رومی، آوازی مانند آواز انجیل خوان بلند شده است.
آرایههای ادبی: می با تشبیه مجمل در روح بخشی به عیسی مانند شده و صدای ساز ارغنون به صدای انجیل خوان تشبیه گردیده است.
توضیحات:
ارغنون: سازی است از خانوادهی آلات موسیقی بادی و ساختمان آن عبارت است از یک انبان و چند نای. هوا از یک سو با دمیدن وارد انبان میشود و از آن جا به درون نایها میرود و اصواتی ایجاد میکند و دوباره با هوای بیرون میآمیزد… واضع ارغنون افلاطون است. (شمیسا، ۱۳۷۸: ۸۷)
۶۶ – گـوش بــربـط تــا بــه چـوب انبـاشـته
نـــالــهش از راه زبـــان بـــرخــاســته
واژگان: بربط: یکی از متداولترین و مهمترین سازهای دورههای گذشتهی تاریخ ایران و عرب. (معین)
معنی و مفهوم: از وقتی که چوب بربط را در گوشههای بربط فرو میکنند و به آن ضربه میزنند، صدای ناله و آوایش از دهان خارج میشود.
آرایههای ادبی: گوش بربط، اضافهی استعاری و بیت دارای تشخیص است.
۶۷ – نــای بـی گــوش و زبــان بستــه گــلو
از ره چشمـــش فغــــان بـــرخــاســته معنی و مفهوم: نی که بر اساس شکل ظاهریاش زبان ندارد و گلویش نیز بسته است، از راه سوراخهای موجود بر بدنهاش که به منزلهی چشمهای آن هستند، صدای آواز و نالهاش را بیرون داده است.
آرایههای ادبی: چشم استعاره از سوراخهای روی بدنهی نی است. مصراع دوم حس آمیزی دارد.
۶۸ – چنـگ بیـن چــون نــاقــهی لیـلی وز او
بــانـگ مجنـون هــر زمــان بــرخـاستـه
واژگان: ناقه: شتر ماده. (معین) لیلی: زنی از قبیلهی بنی عامر عرب که طرف عشق مجنون قرارگرفت. (معین)توضیحات
معنی و مفهوم: چنگ همانند شتر لیلی است و آوای حزینی که از آن خارج میشود، مانند صدای ناله و آواز مجنون است.
آرایههای ادبی: چنگ به ناقهی لیلی و آواز آن در غمگنانه بودن به بانگ و فغان مجنون تشبیه شده است. لیلی و مجنون، با هم تناسب دارند.
توضیحات:
لیلی و مجنون: لیلی دختر سعد، زنی از قبیلهی بنی عامر عرب است که طرف عشق مجنون قرار گرفت. مجنون لقبی است که به قیس، پسر ملوح (رئیس قبیلهی بنی عامر) دادهاند… . بر طبق روایت نظامی، مجنون به هفت سالگی که رسید از سوی پدر به مکتب سپرده شد و در آن جا با لیلی که از قبیلهی دیگر بود، همدرس گردید و کم کم سنّ آنها به جایی رسید که آتش عشق در دل ایشان خانه کرد… . پدر و مادر لیلی برای حفظ آبرو او را از مکتب گرفتند، پدر و مادر قیس برای تسکین دل فرزند، به خواستگاری لیلی رفتند، ولی از پدر و مادرش جواب رد شنیدند و از این جا قیس به مجنون بدل شد… . بالاخره لیلی را به عقد ابن سلام (یکی از ثروتمندان عرب) درآوردند و مجنون سر به کوه و بیابان گذاشت… . از سوی دیگر لیلی از دوری مجنون بیمار گشت و جان بداد. وقتی خبر مرگ لیلی را به مجنون دادند به سر قبر معشوق رفت و آن قدر شعری را که دو بیت داشت خواند و ندبه کرد تا همان جا مُرد و به معشوقه پیوست. (اردلان جوان، ۱۳۷۳: ۱۳۷-۱۳۶)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۶۹ – بهــر دستینـهی ربــاب از جــام و مــی
زرّ و بُسّـــد رایــــگان بـــرخــاستـــه
واژگان: دستینه: دست بند. (معین) رباب: نام سازی است تاردار که نام دیگرش طنبور (تنبور) است. (دهخدا) بُسّد: مرجان. (معین)
معنی و مفهوم: جام زرد رنگ و شراب سرخ، گویی مانند طلا و دانههای مرجان هستند که میتوان از آنها، دست بندی به رایگان برای زینت دست بند رباب ساخت.