«… به طوری که در روزنامه ها منتشر شده است، دولت در انجمن های ایالتی و ولایتی، اسلام را در رأی دهندگان و منتخبین شرط نکرده و به زن ها حق رأی داده است. این موجب نگرانی علمای اسلام و سایر طبقات مسلمین است. بر خاطر همایونی مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است …».[۵۴۷]
شاه در ۲۴/۷/۴۱ در پاسخ به نامه مراجع قم چنین نوشت:
جناب مستطاب حجت الاسلام … دامت افاضاته قم
تلگراف جناب عالی واصل شد. پاره ای قوانین که از طرف دولت صادر می شود چیز تازه ای نیست و یادآور می شویم که بیش از هر کس در حفظ شعائر دینی کوشا هستیم. و این تلگراف برای دولت ارسال می شود. ضمناً جناب عالی را به وضعیت زمانه و تاریخ و همچنین به وضع سایر ممالک اسلامی دنیا جلب می نمائیم. توفیقات جناب مستطاب را در ترویج مقررات اسلامی و هدایت افکار عوام خواهانیم.[۵۴۸]
جواب شاه از طرفی قانع کننده نبود و از طرفی موضوع را به دولت احاله کرده بود. در جلسه ای مراجع قم تصمیم گرفتند علم را مخاطب قرار دهند و لغو تصویب نامه را از او بخواهند و در ۲۸ مهر ۴۱ با عباراتی مختلف تلگرافاتی به او مخابره شد.
امام در تلگراف خود به اسدالله علم چنین نوشت:
«… مطمئن باشید تخلف از قوانین اسلام و قانون اساسی و قوانین موضوعی مجلس شورا برای شخص جناب عالی و دولت ایجاد مسؤولیت شدید در پیشگاه مقدس خداوند قادر قهار و نزد ملت مسلمان و قانون خواهد کرد … در خاتمه یادآور می شوم که علمای اعلام ایران و اعتاب مقدسه و سایر مسلمین را در امور مخالفه با شرع مطاع ساکت نخواهند ماند».[۵۴۹]
بی اعتنایی علم به تلگراف های مراجع و علمای قم، سبب شد امام تلگراف اعتراض آمیزی به شاه بفرستد و در آن بی اعتنایی علم را به قانون اساسی و قانون مجلس و نصیحت علماء خاطر نشان سازد. امام در این اعلامیه نوشت که آقای علم گمان کرده با تبدیل کردن قسم به قرآن مجید به کتاب آسمانی ممکن است قرآن کریم را از رسمیت انداخت. همچنین در این اعلامیه شاه را نسبت به عناصری که با چاپلوسی و چاکری و خانه زادی می خواهند تمام کارهای خلاف دین و قانون اساسی کرده و به وی منتسب نمایند برحذر داشت و در پایان درخواست نمود که انتظار ملت آن است که با امر اکید، آقای علم را ملزم فرمایید از قانون اسلام و قانون اساسی تبعیت کند و از جسارتی که به ساحت مقدس قرآن مجید نموده استغفار نماید.[۵۵۰]
بنابراین دیگر روابط حوزه و قم عین سابق نیست، شکاف ها روز به روز بیشتر می شود. دیگر سازش و مصلحت جایز نیست. چنین روشی در برخورد با رژیم آن چنان برای امام نهادینه شده که حتی از عدم برخورد انقلابی و فراگیر در اعتراض به لایحه مزبور در اعلامیه آیت الله خوانساری انتقاد می کنند.
آیت الله خوانساری در اعلامیه ای قبل از ۹ آبان از جامعه روحانیون تهران می خواهد روز پنج شنبه اول ماه رجب از سال ۹ الی ۱۱ در مسجد سید عزیز الله برای رفع مشکل مزبور مجلس دعا تشکیل دهند.[۵۵۱]
امام در اعلامیه ای در انتقاد به این بیانیه، چنین به آقای فلسفی می نویسند: «… اعلامیه آقای خوانساری را ملاحظه کردم و خالی از تعجب نبود. اصلاً اقدام ایشان بسیار به موقع و لازم است، لکن کیفیت آن خیلی نارسا و سست است. برای این مطلب دینی مجلس روضه درست کردن بسیار موهن است. و از آن بدتر که مسجد سید عزیزالله را که چهار هزار نفر جمعیت مقدس بازاری در آن مجتمع می شوند. و البته می دانید دولت از دیانت نمی ترسد تا از بازاری متدین و دعا یا نفرین آنها وحشت کند. دولت از مردم فعال و جوان و احزاب و دانشگاه ملاحظه می کند. مسجد عزیزالله حکم یک صندوق خانه را دارد، چون برای این اجتماع جایی در تهران نیست، خارج تهران در بیابان می رویم، قضیه از آشتی و صلح گذشته است و پای نابودی احکام اسلام و فتح در کار است و هیهات منا الذله. نترسید، ملاحظه نکنید».[۵۵۲]
با مشاهده بی اعتنایی شاه و علم، امام در تلگرافی دیگر در ۱۵ آبان ۱۳۴۱، بار دیگر علم را به باد انتقاد گرفت:
«… شما بنا ندارید به نصیحت علمای اسلام که ناصح ملت و شفقت امت اند توجه کنید. … اینجانب مجدداً به شما نصیحت می کنم که به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسی گردن نهید و از عواقب تخلف از قرآن بترسید و بدون موجب مملکت را به خطر نیاندازید والا علمای اسلام درباره شما از اظهار عقیده خودداری نخواهند کرد».[۵۵۳] سرانجام پس از شش هفته سکوت، علم در ۲۲ آبان ماه ۱۳۴۱ تلگرافی به سه نفر از مراجع قم به جزء امام مخابره کرد و در آن ظاهراً موافقت خود را با خواسته های آنان اعلام کرد. برخی از علماء پاسخ علم را نشانه عذرخواهی وی دانستند و مسأله را مختومه اعلام کردند، ولی امام با هوشیاری خاص خود متوجه این فریب کاری گردید و اظهار داشت لایحه ای که به تصویب هیأت دولت رسیده با تلگراف خصوصی از رسمیت و قانونیت نمی افتد بلکه باید توسط رئیس دولت به طور رسمی در جراید اعلام شود.[۵۵۴]
سرانجام رژیم شاه در ۱۷ آذر ۱۳۴۱، مصوبه قبلی هیأت دولت را لغو کرد و خبر آنرا به علماء و مراجع تهران و قم اطلاع داد. اما بار دیگر امام در نشستی با علمای قم مجدداً بر مواضع خویش پای فشردند و اعلام کردند تا زمانی که لغو آن در رسانه ها پخش نشود به قیام ادامه خواهیم داد.[۵۵۵]
سرانجام در۱۰ آذر علم در مصاحبه ای لغو تصویب نامه را اعلام داشت و آنرا غیرقابل اجرا دانست و اعلامیه لغو آنرا تهیه نمود و پیش از چاپ در مطبوعات نزد امام و سایر مراجع قم فرستاد. امام پس از ملاحظه آنرا تأیید کرد و تلفنی برای مراجع دیگر هم خواند و پس از تأیید همگی، در مطبوعات چاپ شد.[۵۵۶]
امام و مخالفت با رفراندم
پس از مخالفت علماء و مراجع با لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی که سبب رد آن شد، جبهه دیگری برای مقاومت و مخالفت مراجع و علماء باز شد. مخالفت جدید علماء با رفراندم انقلاب سفید شاه بود. پس از اعلام اصول شش گانه شاه، روحانیت درصدد برآمد تا مفهوم و معنای لوایح شش گانه را بفهمد، به این دلیل آیت الله کمالوند را نزد شاه فرستاد. شاه در این دیدار مصرانه اعلام می کند که این رفراندم را به اجرا خواهد گذاشت و اگر او اجرا نکند کسانی کار را به دست خواهند گرفت که هیچ اعتقادی به شما و مسلک شما ندارند بلکه مساجد را نیز بر سر شما نیز خراب خواهند کرد.[۵۵۷] امام در پیامی در ۲ بهمن ۱۳۴۱، رفراندم را غیرقانونی اعلام کرد و گفت که این رفراندم اجباری مقدمه ای برای از بین بردن موارد مربوط به مذهب است.[۵۵۸]
به دنبال انتشار اعلامیه امام و دیگر مراجع، موجی از مردم در تهران به حرکت درآمد و فریاد «رفراندم قلابی مخالف اسلام است»، بلند شد، بازار تعطیل شد. با پیوستن آیت الله خوانساری به مردم، جمعیت به سمت خانه آیت الله بهبهانی به راه افتاد. در خانه آیت الله بهبهانی، آقای فلسفی اعلامیه مشترک آقایان خوانساری و بهبهانی را دایر بر تحریم رفراندم قرائت کرد. قرار شد که جمعیت در مسجد سید عزیزالله حاضر شوند. اما در طول مسیر نیروهای انتظامی و نظامی با مردم درگیر شدند.[۵۵۹] فردای آن روز نیز تظاهرات ادامه یافت و دهها نفر از روحانیون تهران در منزل آیت الله غروی کاشانی اجتماع کردند، اما توسط مأموران انتظامی همگی دستگیر و روانه زندان شدند.
شاه ناگزیر برای کاهش دادن مخالفت ها در چهارم بهمن عازم قم گردید. امام خمینی از قبل با پیشنهاد استقبال مقامات روحانی از شاه مخالفت نمود و حتی خروج از منازل و مدارس را در روز ورود شاه به قم تحریم کرد. تأثیر این تحریم چنان بود که نه تنها روحانیون و مردم قم بلکه تولیت آستان مقدس حضرت معصومه نیز به استقبال شاه نرفت که این امر سبب عزل او گردید.[۵۶۰] عدم استقبال و بی اعتنایی که در قم نسبت به شاه به عمل آمد، کینه وی را بیش از پیش نسبت به روحانیون برانگیخت و عکس العمل خود را در نطقی صریح و بسیار شدید اللحن نشان داد. شاه در این سخنرانی روحانیت را ارتجاع سیاه معرفی کرد و آنان را هم پیاله پیشه وری و خائن تر از حزب توده و خطرناکتر از مخربین سرخ به حساب آورده بود که سرمشق و سنبل مبارزه شان حکومت جمال عبدالناصر بود.[۵۶۱] در روز ۶ بهمن رفراندم انجام شد. روز ۸ بهمن امام برای اینکه ماهیت شوم این رفراندم را به اطلاع مردم برساند در جلسه ای با مشارکت علماء و مراجع قم پیشنهاد کرد که مراسم نماز جماعت و سخنرانی در این ماه در همه مساجد کشور تعطیل شود. به دنبال آن مساجد بسیاری از شهرهای ایران تعطیل شد و مردم بیش از پیش در جریان اهداف شاه و علت مخالفت امام و علماء قرار گرفتند. اما هنوز بیش از چند روز از ماه مبارک رمضان نگذشته بود که اعتصاب شکسته شد و به طور کل موضوع منتفی شد.[۵۶۲] در روز عید فطر (۷ اسفند) آن سال که گروه زیادی از مردم تهران و دیگر شهرها برای زیارت و دیدار با مراجع به قم آمدند، امام در منزل خود سخنرانی مهمی ایراد نمود و ماهیت رفراندم قلابی شاه را برملا نمود و بی اعتنایی و عکس العمل منفی مردم را شکست بزرگی برای شاه دانست و تأکید نمود که رژیم با سرنیزه های زنگ زده و پوسیده، دستگیری و زندانی کردن روحانیون نمی تواند جلوی اظهار حقایق را گرفته و آنها را وادار به سکوت نماید، بلکه دیر یا زود شکست خواهد خورد.[۵۶۳] امام برای تداوم مبارزه و آگاه تر ساختن مردم نسبت به اهداف رژیم با صدور اعلامیه ای در ۲۲ اسفند، نوروز ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کرد:
«اینجانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر جلوس می کنم و به مردم اعلام خطر می نمایم. مقتضی است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبت های وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نماید».[۵۶۴] امام با سخنرانی خود در ۲۹ اسفند در مسجد اعظم قم اعلام کرد که ما امسال عید نداریم و این عید را عزای ملی اعلام می کنیم.[۵۶۵]
فاجعه مدرسه فیضیه
بعد از ظهر ۲ فروردین ۱۳۴۲ که که مصادف با وفات امام جعفر صادق بود، مجلس روضه خوانی و عزاداری توسط آیت الله گلپایگانی در مدرسه فیضیه برگزار شده بود. گروهی از سربازان گارد که با لباس مبدل در جلسه شرکت کرده بودند، شروع به اغتشاش در مجلس کردند و پس از بر هم زدن مجلس به ضرب و شتم طلاب و مردم شرکت کننده در مجلس پرداختند. طلبه ها نیز با بهره گرفتن از سنگ و آجر و چوب به مقابله با کماندوها برخاستند. اما نیروهای مسلح که از قبل مدرسه را در محاصره خود داشتند به کمک سربازان شتافتند و طلاب و جمع کثیری از مردم بی گناه را به سختی مضروب و مجروح کردند و از هیچ گونه حتاکی به مقدسات اسلام خودداری نکردند. کماندوها پس از پایان مأموریت به صف ایستاده و شعار جاوید شاه سر دادند. در همان روز امام طی بیاناتی مردم را به صبر و استقامت در برابر مصائب و فجایع دعوت کردند:
«… ناراحت نشوید، مضطرب نگردید، ترس و هراس را از خود دور کنید. از چه می ترسید؟ برای چه مضطربید؟
امروز وظیفه ماست که در برابر خطراتی که متوجه اسلام و مسلمین می باشد، برای تحمل هرگونه ناملایمات آماده باشیم تا بتوانیم دست خائنین به اسلام را قطع نمائیم و جلو اغراض و مطامع آنها را بگیریم».[۵۶۶]
پس از این حادثه امام به مناسبت های مختلف سخنان و اعلامیه های آتشینی را در محکومیت رژیم ایراد کردند. این سخنان و اعلامیه ها نشان داد که امام نه تنها مرعوب اعمال رژیم نشد، بلکه مصمم تر از گذشته به مبارزه با رژیم ادامه داد. نمونه بارز آنرا می توان در اعلامیه ۱۳ فروردین ۱۳۴۲ دید که در آن امام از جانب ملت علم را استیضاح کرد.
دستگیری امام
چند روز پیش از عاشورا، امام در جلسه ای به مراجع و علمای قم پیشنهاد کرد تا در روز عاشورا هر یک از آنان برای مردم و عزاداران حسینی در مدرسه فیضیه سخنرانی کرده و از مظالم و جنایات رژیم پرده بردارند. بعد از ظهر عاشورای ۱۳۸۳ قمری مصادف با ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ امام برای سخنرانی رهسپار مدرسه فیضیه شد. ایشان در این سخنرانی حمله به شاه را آغاز کرد:
«آقا من به شما نصیحت می کنم؛ ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می کنم. دست بردار از این کارها. آقا اغفال می کنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی همه شکر کنند. انقدر با ملت بازی نکن، اینقدر با روحانیت مخالفت نکن. بشنو از علمای مذهب، اینها صلاح ملت را می خواهند. اینها صلاح مملکت را می خواهند. والله اسرائیل به درد تو نمی خورد، قرآن به درد تو می خورد».[۵۶۷] مراسم عزاداری مراسم عاشورا و فردای آن روز عملاً به تظاهرات سیاسی مردم علیه شاه تبدیل شد. در تهران عزاداران از خیابان های مرکزی شهر عبور کرده و در مقابل کاخ شاه شعارهای کوبنده ای سردادند. دانشجویان دانشگاه تهران نیز در روز یازدهم محرم الحرام به جمع تظاهرکنندگان پیوستند و با دادن شعارهایی به نفع امام و دکتر مصدق شور و نشاط بیشتری به تظاهرات دادند.[۵۶۸] سخنان کوبنده و افشاگری امام، شاه را بیش از پیش نزد مردم حقیرکرد و امام به صورت رهبر مذهبی- سیاسی آشتی ناپذیر انقلابی و بلامنازع درآمد.
امام در فعّالیت های مبارزاتی خود روح تازه ای در کالبد روحانیت دمید و وحدتی به آن بخشید که سابقه نداشت، دیگر همه چیز بین قم و تهران به هم خورده بود. پس از این سخنرانی رژیم شاهنشاهی درصدد دستگیری امام و بسیاری از علماء، وعاظ و روحانیون انقلاب سراسر کشور برآمد.
نیمه شب ۱۵ خرداد مأموران امنیتی رژیم امام را دستگیر کردند. روز ۱۵ خرداد ایشان را در باشگاه افسران نگه داشتند و در غروب آن روز ایشان را به زندان قصر منتقل کردند و پس از ۱۹ روز به سلولی در پادگان عشرت آباد تغییر محل دادند.[۵۶۹]
خبر دستگیری امام، جنبش و ظغیان ۱۵ خرداد را به همراه داشت. قیام ۱۵ خرداد سازمان یافته نبود، هیچ حزب و گروهی برای آن برنامه ریزی نکرده بود. مردم که از دستگیری امام با خبر شده بودند با شعارهای «مرگ بر شاه – درود بر خمینی» و «از جان خود گذشتیم، باخون خود نوشتیم یا مرگ یا خمینی» روانه منزل مراجع شده و سپس به دنبال حاج آقا مصطفی به طرف صحن حضرت معصومه به حرکت درآمدند. علماء و روحانیون که منزل آیت الله گلپایگانی جمع شده بودند پس از صدور بیانیه ای به تظاهرات پرداختند. تظاهرکنندگان هنوز فاصله زیادی از صحن نگرفته بودند که با رگبار مسلسل مواجه شدند. قیام ۱۵ خرداد به هیچ گروه و حزب ملی و غیرمذهبی تعلق نداشت. این حرکت ها تنها به نیروهای اسلامی تعلق داشت. رهبری روحانیت در خط مقدم مبارزه تثبیت شد. پس از دستگیری امام واکنشهای گسترده ای از سوی شخصیت ها و مجامع روحانی و غیرروحانی نسبت به دستگیری ایشان و سایر زندانیان سیاسی ۱۵ خرداد ظاهر شد. عموم علماء و روحانیون شیعه ایران و عراق با صدور اعلامیه ها و تلگراف هایی، دستگیری امام و دیگر روحانیون و علماء را محکوم کردند و کمتر از یک هفته پس از آن واقعه دهها نفر از برجسته ترین مراجع و علمای سراسر کشور به عنوان اعتراض به دستگیری امام به تهران مهاجرت کرده و به بحث و تبادل نظر پرداختند.[۵۷۰] در طول چند هفته پس از دستگیری امام، مذاکرات بی فایده و بی نتیجه ای میان علمای مهاجر و مقامات بالای کشور ادامه داشت.
عصر روز جمعه ۱۱ مرداد شاه بر آن شد تا به منظور آرام ساختن افکار عامه و به اصطلاح تشنج زدایی امام را از زندان خارج کند ولی با قراردادن ایشان در محاصره و تحت نظرگرفتن شان از هرگونه تماس و ارتباط میان ایشان و توده مردم جلوگیری به عمل آورد، بنابراین ایشان را به خانه ای در داوودیه منتقل کرد، شدت عملی که امام در سخنرانی خود در روز عاشورا علیه شاه نشان داده بودند چیزی است که شاه هیچ گاه پیش بینی آن را نمی کرد، این خود مدعایی است بر اینکه رابطه قم با تهران تا چه حد به سردی و تقابل گراییده است. پاکروان رئیس ساواک که در ۱۱ مرداد به دیدار امام در پادگان عشرت آباد می رود، این چنین به امام می گوید: … شاهنشاه دریافتند که مرجع روحانیت در این مبارزه و مخالفت نظر دینی داشته اند و به تحریک عوامل بیگانه به این کار دست نزدند و نیز با اساس سلطنت مخالف نیستند ولی می فرمایند با نطق عاشورایی ایشان چه کنم که در آن به شخص اول مملکت خاندان سلطنت اهانت شده است؛ حضرت عالی باید تصدیق فرمایید که آن نطق خیلی تند بود. در دنیا چه کشورهای جمهوری، چه سلطنتی، چه دموکراسی و چه استبدادی؛ در هیچ جا سابقه ندارد که علیه رئیس حکومت با این لحن سخن برانند.[۵۷۱]
سه روز پس از انتقال امام به داوودیه، ایشان به منزلی در قیطریه منتقل شدند. دولت علم در ۱۷ اسفند ۱۳۴۲ استعفاء داد و شاه در همان روز حسنعلی منصور را به ریاست کابینه برگزید و دو روز بعد مجلس به کابینه وی رأی اعتماد داد. دولت جدید از آغاز کوشید تا سیاست دوستانه با روحانیت در پیش گیرد. اما آزادی امام به تعویق افتاد. سرانجام رژیم تصمیم گرفت تا امام را پس از سالگرد واقعه فیضیه و پیش از فرارسیدن ماه ذیحجه و محرم آزاد نماید. امام در نهایت روز ۱۵ فروردین سال ۱۳۴۳ آزاد شد.[۵۷۲] اما آزادی امام سبب نشد تا امام از مواضع خود دست بردارد و به سازش و تفاهم با رژیم کشیده شود، امام همچنان مصمم بود. ایشان راهی را که انتخاب کرده بود راهی برگشت ناپذیر بود. امام در ۲۱ فروردین ماه در جمع دانشجویان دانشگاه تهران مواضع خود را بار دیگر اعلام داشت:
«خمینی را اگر دار بزنید تفاهم نخواهد کرد؛ با سر نیزه نمی شود اصلاحات انجام داد؛ با نوشتن خمینی خائن به دیوارهای تهران که مملکت اصلاح نمی شود؛ دیدید غلط کردید؟ دیدید اشتباه کردید؟ خاضع به احکام اسلام شوید ما شما را پشتیبانی می کنیم. اگر از آزاد نمودن ما برنامه دیگری دارند، اگر خیال دیگری در سر دارند، اگر می خواهند آشوب کنند، بسم الله بفرمایند.[۵۷۳] اسلام این نیست، اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرفی کرده اند سیاست مدنی از اسلام سرچشمه می گیرد. من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم، من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسم انجام دهم، پایگاه استقلال اسلام اینجاست».[۵۷۴]
اهمیت این سخنرانی در آن است که نشان داد امام همچنان بر مواضع سازش ناپذیر خود ثابت قدم ایستاده است. این سخنرانی بعد از دسیسه رژیم ایراد شد که طی آن در روزنامه اطلاعات در ۱۸ فروردین در مقاله ای نوشته بود: چقدر جای خوشوقتی است که جامعه روحانیت نیز اکنون با همه مردم همگام در اجرای برنامه های انقلاب شاه و مردم شده است.[۵۷۵]
آن چه بعد از انتشار این مقاله اتفاق افتاد نشان از روحیه سازش ناپذیر امام داشت. تا جایی که پیگیری های امام برای تکذیب آن، کار را به جایی رساند که نماینده نخست وزیر به قم آمد و ضمن عذرخواهی، قول داد که دیگر این مطالب تکرار نشود.[۵۷۶]
اوج مبارزه در این سال را باید در مخالفت ایشان با کاپیتولاسیون مشاهده کرد. امام که از حضور مستشاران نظامی و امنیتی امریکایی، انگلیسی و اسرائیلی و عملکرد آنها در کشور اجمالاً آگاهی داشت، چند روز پس از تصویب لایحه کاپیتولاسیون برای نظامیان امریکایی و خانواده هایشان در مجلس شورای ملی (۲۱ مهر ۱۳۴۳) از ماجرا اطلاع یافت. با مطالعه متن صورت مذاکرات مجلس، به جزئیات آن آگاه شد. ایشان بلافاصله مراجع و علمای قم را به تشکیل جلسه هفتگی فراخواند و با ارسال تلگراف و پیک هایی علمای سایر شهرها را در جریان امر قرار داد. سپس اعلام داشت که در روز ۲۰ جمادی الثانی (۴ آبان ) در منزل خود سخنرانی خواهند کرد.[۵۷۷] رژیم برای منصرف کردن امام از این سخنرانی شیوه ای جدید را در پیش گرفت. رژیم که به تجربه دریافته بود که امام را نمی توان با تهدید و ارعاب منصرف کرد، شخصی را که تا حدودی دارای وجهه ملی و بی طرفی بود روانه قم کرد تا با لطایف الحیل و سیاست بافی امام را از حمله به امپریالیسم و ایجاد جو ضدمذهبی در محیط مذهبی ایران برحذر دارد.
پس از ورود فرستاده رژیم به قم، امام حاضر به ملاقات با او نشد و این شخص با حاج آقا مصطفی دیدار نمود و طی آن اظهار داشت که:
امریکا به منظور کسب وجهه در میان مردم ایران با تمام قدرت فعّالیت می کند و پول می ریزد و از نظر قدرت در موقعیتی است که هرگونه حمله به آن به مراتب خطرتاک تر از حمله به شخص اول مملکت است. آیت الله خمینی اگر این روزها بنا دارند نطقی ایراد کنند باید خیلی مواظب باشند که به دولت امریکا برخوردی نداشته باشد که خیلی خطرناک است و با عکس العمل تند و شدید آنان مواجه خواهد شد.[۵۷۸]
اما امام تصمیم خود را گرفته بود و بدون توجه به این تهدیدها، سخنرانی خود را در چهارم آبان ایراد کرد. امام در این سخنرانی چنین گفت:
«… اگر یک خادم امریکایی، اگر یک آشپز امریکایی، مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد، دادگاه های ایران حق ندارند او را محاکمه کنند؛ باید برود امریکا آنجا در امریکا ارباب ها تکلیف را معین کنند. ملت ایران را از سگ های امریکایی پست تر کردند. اگر چنانچه کسی سگ امریکایی را زیر بگیرد، او را بازخواست می کنند. اگر شاه ایران یک سگ امریکایی را زیر بگیرد باز خواست می کنند … اگر نفوذ روحانیون باشد توی دهن این دولت می زنند. توی دهن این مجلس می زنند. نمی گذارند یک دست نشانده امریکایی این غلط ها را بکند».[۵۷۹]
آن چه از این سخنرانی بر می آید نشان از آن دارد که امام با وجود تهدیدهایی که شده بودند و مسلماً از عواقب ایراد چنین سخنرانی ها باخبر بودند، با چنین شدت و حدتی زبان به انتقاد گشودند. شهید محلاتی در خاطرات خود می نویسد: بعد از اینکه ایشان تشریف آوردند ما رفتیم خدمتشان. ایشان فرمودند: حالا دیگر راحت شدم، من تکلیفم را انجام دادم، حالا هر چه می خواهد پیش آید؛ آنچه مهم است انجام وظیفه است و عمل به تکلیف شرعی.[۵۸۰]
بنابراین می بینیم برای رهبری که عمل و مسؤولیت خود را تکلیف و وظیفه الهی می داند، حساب سود و زیادی مادی وجود ندارد. چنین رهبری هرچه دارد در طبق اخلاص گذاشته، مصلحتی برایش وجود ندارد؛ تفاهم و سازش معنا ندارد، آنچه را درست تشخیص می دهد عمل می کند، در هر لحظه آماده مقاومت و مخالفت است، هراس به دل راه نمی دهد. اکنون مبارزه رنگ و بویی دیگر گرفته است. برای این رهبر مبارزه تازه آغاز شده است. پایان آن مهم نیست. آنچه مهم است تکلیف و وظیفه شرعی است که باید انجام شود. فرقی نمی کند طرف مقابل شاه است یا امپریالیسم امریکا. سازشی وجود ندارد. آنچه هست و باید ادامه پیدا کند مبارزه است. هر روز مصمم تر و با اراده خلأ ناپذیرتر وارد گود مبارزه می شود. اینجا آنچه حکومت می کند اعتقاد است؛ دیگران باشند یا نباشند، بخواهند یا نخواهند، امام به تنهایی ادامه خواهد داد.
سخنرانی و اعلامیه امام بازتاب های متفاوتی داشت. از یک سو بعضی وعاظ در منابر، مصوبه اخیر را شرح داده و عواقب اسارت بار آن را متذکر شدند که ساواک نیز بلافاصله دستور جلوگیری و تعقیب آنان را داد. اما از سوی دیگر با وجود هشدار و استمداد امام از عموم مراجع، علماء، سیاسیون و ارتشیان ایران تا نه روز پس از سخنرانی و اعلامیه ایشان هیچ یک از مراجع و علمای بزرگ ایران و عراق اعلامیه ای در محکومیت کاپیتولاسیون و حمایت از ایشان صادر نکردند. گرچه پنج روز پس از این سخنرانی، جلسه هفتگی علماء در منزل امام تشکیل شد ولی پس از آن نیز اعلامیه ای از سوی علمای شرکت کننده منتشر نگردید. اما آنچه اهمیت دارد این است که سکوت و بی تفاوتی اکثر قریب به اتفاق مراجع و علماء برای امام نشان از آن داشت که باید کوله بار مبارزه با رژیم شاه را خود یک تنه حمل کند.[۵۸۱] تکلیف مشخص شد، هر چه انجام دهد باید یکه و تنها انجام دهد و مسؤولیت آن را قبول کند. سکوت و بی تفاوتی علماء نشان از این واقعیت داشت که روح سازش کاری دوباره آنها را فراگرفته بود. اکنون مبارزه فایده ندارد، آنان دیگر تمایلی به درگیری و رویارویی مجدد با رژیم شاه نداشتند. مبارزه را تا اینجا کافی می دانستند، اما امام تصمیم خود را گرفته بود. اکنون آغاز مبارزه است. امام در نیمه شب ۱۳ آبان ۱۳۴۳ در منزل شخصی خود از سوی نیروهای رژیم دستگیر شدند و به تهران منتقل شدند. سپس از طریق فرودگاه مهرآباد به ترکیه تبعید شدند. کالبد مبارزه تبعید شد، اما روح مبارزه از سال ها پیش در شاگردان ایشان دمیده شده بود. اگر خمینی به ترکیه تبعید شده بود اما خمینی ها در ایران بودند، آماده و مجهز به سلاح مبارزه.
تبعید امام به ترکیه سبب نشد آتش مبارزه که از سوی ایشان افروخته شده بود خاموش گردد. امام طی سالیان تدریس خود در حوزه علمیه توانسته بود شاگردانی را تربیت کنند که مهم ترین ویژگی و شاخصه آنان نسبت به دیگر طلبه ها و شاگردان حوزه وجود روحیه مبارزه طلبی در وجود آنان بود. شاگردانی که به خوبی درک کرده بودند اسلام تنها نماز و روزه نیست اسلام سیاست است، اسلام برای مبارزه است. نهضت امام دیگر ریشه دوانیده بود. آماده رویارویی و مبارزه بود. این نهضت جدید مجهز به مسجد و منبر بود. تشکیلات وسیع در اختیار داشت که حرف شنوی کامل از رهبر خود داشت.
اگر بخواهیم تا بدین جا یک جمع بندی کلی از ویژگی های رهبری و مبارزه امام داشته باشیم به نکات قابل توجهی می رسیم که در نهضت ها و جریان های قبلی که وارد گود مبارزه با رژیم شاهنشاهی شده بودند وجود نداشت:
– رهبری سیاسی امام به افسانه جدایی دین از سیاست که سال ها بر حوزه حکم فرما بود پایان داد. دیگر آخوند سیاسی فحش نبود. آخوند سیاسی مبارزی بود که سیاست را عین دیانت می دانست.
فایل شماره 8642